پنجشنبه, ۱۸ آوریل ۲۰۲۴
پنجشنبه, ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 
خولیو کورتاسار، چپ غیرمتعهد

خولیو کورتاسار در 1951 با یک بورس به پاریس سفر کرد. از این زمان بود که به عنوان مترجم یونسکو در پاریس مقیم شد و نوشتن را از همین دوران شروع کرد و کم‌کم، به عنوان نویسنده شناخته‌شده‌ای در آمریکای لاتین درآمد و به همراه فوئنتس، مارکز، یوسا و…
امتیاز خبر: 72 از 100 تعداد رای دهندگان 3937
روزنامه شهروند: خولیو کورتاسار در 1951 با یک بورس به پاریس سفر کرد. از این زمان بود که به عنوان مترجم یونسکو در پاریس مقیم شد و نوشتن را از همین دوران شروع کرد و کم‌کم، به عنوان نویسنده شناخته‌شده‌ای در آمریکای لاتین درآمد و به همراه فوئنتس، مارکز، یوسا و…
 
 
 
 
گروهی ادبی به نام بوم در آمریکای لاتین تشکیل داد که پایه‌گذار و سمبل ادبیات آوانگارد زبان اسپانیایی محسوب می‌شود. به رغم تمام معروفیتش، کورتاسار همذات‌پنداری با ملل محروم را رها نکرد. پیش از انقلاب کوبا و مسافرتش به این کشور در سال 69، او به عنوان یک اندیشمند در کنار جریان چپ حضور داشت اما پس از سفر به کوبا، فعالیتش به عنوان یک اکتیویست را آغاز کرد. در 1970، در جشن به قدرت رسیدن سالوادور آلنده در شیلی حضور به هم رساند و بعد برای حمایت از جنبش ساندینیستا به نیکاراگوئه سفر کرد. او، همواره مدافع حقوق بشر بود.

 

 

خولیو کورتاسار، چپ غیرمتعهد

 

 

کورتاسار، نویسنده‌ای سیاسی
اگر بخواهیم به گفته‌های خود کورتاسار استناد کنیم، ادبیات او را باید ادبیاتی غیرمتعهد خواند. اما شاید این بیش از هر چیز به معنای تعهد از نظر کورتاسار باز می‌گردد. او با وسواسی که گاه آزارنده می‌شود کلماتش را انتخاب می‌کند و هنگامی که مفهوم تعهد را مطرح می‌کند، منظورش نه تقید نویسنده به شیوه‌ای خاص از تفکر که انعکاس مستقیم دیدگاه‌های سیاسی در ادبیات است که آن را قاتل ارزش ادبی آثار می‌داند.
 
دغدغه‌های او، شدیدا اگزیستانسیالیستی است. دغدغه هملت‌وار او، میان واقعی و غیرواقعی، میان اصالت و تفاخر، این بار نه در هیئت شاهزاده‌ای شمالی که در قالب یک اومانیست آمریکای لاتینی و نه در قصرهای کهن اسکاندیناوی که در بقایای معابد اینکایی و مایایی رخ می‌دهد.
 
بله! قبل از انقلاب کوبا کورتاسار را قطعا می‌توان نویسنده‌ای دانست که ادبیات را ارجح بر سیاست می‌داند، گرچه همیشه دورادور ضدفرانکو سخنرانی می‌کند، ضد هیتلر می‌نویسد و امپریالیسم را محکوم می‌کند، هیچ‌گاه نبرد مردم را با گوشت و خونش احساس نکرده است. انقلاب کوبا، پاسخی برای هملت اومانیست دوران معاصر ماست.
 
او، گرچه هرگز به صف نویسندگان فرمایشی نمی‌پیوندد، همیشه سیاست را به عنوان موتور محرکی برای ادبیات می‌داند و بر این باور است که ادبیات بدون آن، زیبایی‌شناسی صرف و بی‌مایه است. انقلاب کوبا او را وا می‌دارد تا به مقوله سیاست، به عنوان چیزی غیرتئوریک بنگرد. او دو سال بعد از انقلاب کوبا، در دوره سخت تحریم‌های خارجی و توطئه‌های داخلی ضدکاسترویی به کوبا می‌رود. این انقلاب که اولین برخورد او با چپ غیرتئوریک است، وا می‌داردش تا به گونه‌ای دیگر به مقوله سیاست بنگرد.

 

خولیو کورتاسار، چپ غیرمتعهد

 

 

 
انقلاب کوبا، برای اولین بار به او نشان می‌دهد که تا چه حد خلاء سیاسی درونش عمیق است، چقدر از نظر سیاسی به دردنخور است. از آن زمان است که سعی می‌کند آن را بفهمد، بخواند، مستندخوانی کند. فرآیند تبدیل او به یک نویسنده متعهد، خیلی آرام و تقریبا ناخودآگاه اتفاق می‌افتد و موضوعات ایدئولوژیک از همین زمان است که وارد ادبیاتش می‌شوند. 
این سفر کوبا تاثیر ژرفی بر ادبیات او می‌گذارد و ادبیات او را کاملا تغییر می‌دهد، اما باز هم تعهد او بیش از هر چیز به انسان و اصالت مفاهیم است و هرگز به ورطه ادبیات سیاسی که دنباله‌روی کورکورانه از ایدئولوژیست است، نمی‌غلتد.
 
آثار او، آثاری اجتماعی – گرچه شاید حتی نه در لایه نخست – هستند؛ بدون اینکه ایدئولوژی زده باشند، بدون اینکه سیاسی باشند. بارها گفته است که ادبیات سیاسی - لغت ادبیات سیاسی - او را می‌ترساند که سیاست، تخصصی و دارای مباحث مشخص است و کتاب‌های او تنها جزیی از جریان سوسیالیسم در آمریکای لاتین.
 
ادبیات کورتاسار، در لایه‌های مفهومی، نقدی عمیق بر جریانات اجتماعی ارایه می‌کند؛ نوعی نقد که شاید برای هر نوع جنبشی در هر کجای دنیا مصداق دارد. تلاش او بر نشان دادن ضعف و نقص سیستم‌هایی است که پس از یک انقلاب درخشان، به ورطه بی‌مایگی سینما، ادبیات و سایر مباحث فرهنگی سقوط می‌کنند؛ افولی که همیشه، محصول یک انقلاب باز، پرامید و سرشار از خوشبینی است.

 

 کورتاسار و نقد ادبی
نقد و ترجمه آثار کورتاسار بسیار دشوار است، چرا که این نویسنده در تلاش مجدانه خود برای رسیدن به اصالت مفاهیم و لغات – که گاه به مالیخولیا تنه می‌زند – تمام مفاهیم کلیشه‌ای را در هم می‌شکند و این برخورد آوانگارد نه فقط لغات که پاراگراف‌بندی و فصل‌بندی‌ها را نیز در بر می‌گیرد.

 

 

خولیو کورتاسار، چپ غیرمتعهد

 

 

 ادبیات او را باید ادبیات تامل خواند چرا که او، خواننده را وادار می‌کند تا لحظه‌ای بایستد، دوباره به اشیایی که تاکنون می‌شناخته نگاه کند و دریابد که حقیقت ورای نام‌هاست، که آنچه تاکنون حقیقت می‌پنداشته، تنها قالبی است کلیشه‌ای، نامی رنگ و رو رفته که زیبایی اشیا را از آنها می‌گیرد و تصنع را به آنها می‌بخشد. در عین حال، خوانش دقیق متون کورتاسار به اسپانیایی نیاز به دانش زبان‌شناسی دارد. او که در انتخاب کلمات دقتی بیمارگونه دارد، کلماتی نو اختراع می‌کند که در اسپانیایی وجود خارجی ندارند.
 
ریشه‌های لاتینی را که به مفهوم مورد نظر او نزدیکند با هم ترکیب می‌کند و کلمه‌ای می‌آفریند که خوانش متن را سخت‌ می‌کند و ذهن را که درگیر کلماتی همیشگی و قالبی است، دچار شوک، چرا که لغات بعضا چنان با ذهن غریبه‌اند که خواننده می‌بایستی پروسه‌ای زبانشناسانه را طی کند تا به معنای‌آن برسد.
 
او، حتی در پاراگراف‌بندی و فصل‌بندی کتاب‌هایش هم از قوانین جاری نگارش تبری می‌جوید و جالب اینجاست که این، تبدیل به نقطه قوت آثار او می‌شود، که گرچه دشوار یابند، همواره به انسان، متعهد می‌مانند و دچار سردرگمی آثار پست‌مدرن نمی‌شوند. کورتاسار خود را هرگز دربست تسلیم جریان سیال ذهن نمی‌کند. او می‌داند در این حیطه تا کجا باید پیش برود تا آثار رنگی بسیار شخصی به خود نگیرند. شخصی بودن آثار او نه در عنان رها کردن به اختیار ذهن که از کنشی آگاهانه برای رهایی نشأت می‌گیرند.
 
ادبیات او، ادبیات رهایی از تابوها و توتم‌هاست. چرا که این اندیشه اجتماعی اوست. او می‌داند تا زمانی که انسان در بند تابو و توتم اسیر باشد، فرآیند آگاهی هرگز اتفاق نمی‌افتد. او انسان را رها از آن افق‌های روزمره‌ای می‌خواهد که پول و ارزش‌های سرمایه‌داری برای او رسم کرده‌اند. ادبیات او، ادبیاتی انسان‌محور است؛ انسان با تمام تنهایی‌اش که برای نویسنده، معضلی عمیق از کودکی بوده است

 

خولیو کورتاسار، چپ غیرمتعهد

 

 

 

این تنهایی برای او چنان دربرگیرنده و عمیق است که انگار برای ایستادن در برابر آن راهی جز طنز نمی‌شناسد. شاید برای همین است که طنز کورتاسار این همه غم‌انگیز و گزنده است، که از درد درون او، از درونی‌ترین درد بشر سخن می‌گوید. این تمسخر، انگار سلاحی است که با آن تنهایی پایان‌ناپذیرش را تحمل می‌کند، نه فقط تنهایی خودش،‌ تنهایی انسان در دنیایی غریبه و دشمن‌خو، میان مفاهیمی که خود خلقشان کرده و حالا اسیرشان شده است.
 
طنز او در عین حال، نقدی اجتماعی را در خود دارد؛ نقدی اجتماعی بر روزمرگی، بر کلیشه. او خواننده را مقابل بدیهی‌ترین واقعیات موجود قرار می‌دهد،‌ مقابل ارزش‌های اجتماعی، او خواننده را وا می‌دارد تا در هر چه بدیهی می‌پنداشته شک کند که دریابد اصالت مفهومی است درون‌انسان که هر کس می‌تواند آن را دریابد و باید دریابد.
 
شاید همین پیچیدگی معانی است که باعث شده کورتاسار را بورخس اجتماعی بنامند. بسیاری بر این باورند که او همان پیچیدگی‌ها و خلق معناهای بورخس را دارد با این تفاوت که داستان‌هایش، پایه‌های اجتماعی دارند. چیزی که، احتمالا کورتاسار چشم سبز و جذاب را که همه عمر علیه بازتولید قالب‌ها جنگیده است، اصلا خوشحال نمی‌کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محبوب ترین اخبار

ثبت نام در خبرنامه ایمیلی سایت سنتینلا

برای اطلاع از اخرین رویدادها در امریکای لاتین عضو شوید!