حالا دیرزمانی گذشته است اما روایت آن ماجرا هنوز تازه است. روایت کودتایی که شیلی به چشم دید تا برگی سیاه از تاریخ قرن بیستم دوباره ورق بخورد.
ایران آنلاین /امروز همان روزی است که آلنده بهدنیا آمد. مردی که میخواست شیلی را نجات دهد و رستگار کند. مردی که رؤیاهای بزرگ در سر داشت و آرزوهای سترگ. از این روز تا روزی که آلنده تنها در کاخ ریاستجمهوری، کلاشنیکفِ اهداییِ فیدل کاسترو را از قفسه درآورد و روی شقیقهاش گذاشت ۶۵ سال فاصله بود، سالهایی پرماجرا و هیجانانگیز، سالهای بیم و امیدواری. سالهای شیرین و تلخ؛ با این حال روز آخر به شادمانی روز نخست نبود، بیرون بمبها روی کاخ میریختند و غرش هواپیماهای پینوشه، سکوت را به سخره گرفته بودند.
- دیگر همه چیز تمام شد آقای رئیسجمهوری! آلنده این سخن را از نگاه تمام آدمهای اطرافش میخواند. معدود افرادی که هنوز به او وفادار مانده بودند.
اسلحه فیدل درست کار کرد، اما این تنها مغز آقای رئیس جمهوری نبود که از هم پاشید، شیلی نیز، آرزوهای سوسیالیستی و مردمی که دل به هوای آزادی سپرده بودند ازهم پاشیدند. چهار روز بعد در استادیوم سانتیاگو، ویکتور خارا هم آخرین ترانهاش را خواند: «ما پیروز خواهیم شد» وعدهای که حالا بسیار دور از ذهن میرسید، خاصه وقتی که او با انگشتها و دستهای شکسته، آخرین شعرش را سروده بود و حالا گویی در عزای آلنده و همه رؤیاهایی که پینوشه به کشتنشان برخاسته بود، سرود مخصوص حزب اتحاد مردمی، حزب آلنده را فریاد میکرد.
روزهای تلخ در راه بودند و جهان به آخر نمیرسید. امروز مردی زاده شد که آرزوهای شیلی را با خود به گور برد. آرزوهای مردمی که گرچه سه بار او را انتخاب نکردند و نخواستند اما بار آخر به تمامی پشت او ایستادند تا آقای رئیس جمهور کاری کند که زندگی کمی تحملپذیرتر شود؛ خواستهای که با آمدن پینوشه یکسر به فراموشی رفت./ روزنامه ایران
(منبع: ایران آنلاین)